وقتی که تو را دیدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبیاری کردم و با لطافت آن را نورانی کردم و اینک عشقت در قلبم سر به فلک کشیده و جوانه های خاطره را به میوه های آرزو سپرده من با دستان انتظار میوه هایت را می چینم و لبریز از امید فریاد می کشم تک درخت عشق و امید و آرزوی من با تمام وجود دوستت دارم . |
در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد؟ در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم دوست ندارم که بگویم دوستت دارم دوست دارم که بدانی دوستت دارم . |
ای عشق من ای بهترینم بر من تکیه بده با این که تو نیستی من برای همیشه با تو خواهم ماند ای باغبان کوچک قلبم بدان که باغ قلب من بدون وجود تو و بدون گرمی دستان مهربان تو خشک و مرده است و این را بدان که هیچ باغبانی توانایی این را ندارد که دوباره آن را زنده کند مگر تو ، پس بیا که انتظارت کشت مرا ! |
چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم و همراه با بارش باران دل تنهایم را نوازش می کردم تا اینکه نامت را شنیدم و همانا عشق بزرگت را با دنیای تنهاییم تعویض نمودم مهربانا اگر روزی یاد من در قلبت از بین رفت شکایتی ندارم زیرا یاد تو را با خود همراه خواهم کرد. |
این شعر یادته چقدر برام مینوشتیش شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم. |