می نویسم از تو! از تو ای شادترین ای تازه ترین نغمه دوست داشتن. تو که سر سبز ترین منظره ای تو که سر شار ترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم در تمام لحظاتی که خدا شاهد غصه واندوهم بود به تو می اندیشم! به تو می بالم! روزها می گذرد دوست داشتن ما رو به خدایی شدن است از زمین تا به خدا کلمات در مقابل مهربونی تو برای نوشتن کم می آورند. |
فاصله می دانم که ساعت ها فاصله داری تو با من اما فریادی از در و دیوار وجودم بر می خیزد که تو اینجایی! به اتاق کوچک و نیمه روشنی پناه می برم که درگوشه ای جدا از خنده های مستانه ی ما تمام طول شب را خلوت کرده ام ......... آنگاه که ابرها می دوند تا در سیاهی شب حل شوند صورت زیبای تو را می بینم ....... چه رویای زیبایی! رو دررویت می ایستم و نگاهت می کنم نیم خیز می شوی تا به صورتم نزدیک تر شوی وآنگاه با جنونی مستانه ازعشق درآغوشم می فشارمت و بوسه ای بر می گیرم از لبانت و آرام در گوشت نجوا می کنم که دوستت می دارم نازنینم ......... می دانم که ساعت ها فاصله داری تو با من اما فریادی از در و دیوار وجودم بر می خیزد که تو اینجایی! آری تو اینجایی |