گل من

گفتار نیک پندار نیک کردار نیک

گل من

گفتار نیک پندار نیک کردار نیک

فاصله

 

فاصله

قلبی در این سوی دنیا و قلبی دیگر در آن سوی دنیا ، بی خبر از

چهره قلب تنها

تنها من می دانم که او معشوق است و او هم می داند که من عاشقم

به یاد روزهایی که خورشیدمان یکی بود ، به یاد روزهایی که مهتابمان نورانی بود

به یاد روزهایی که ستاره ها را در آسمان می چیدیم و به همدیگر

هدیه می دادیم

به یاد روزهایی که غروبمان یکی بود ، به یاد روزهایی که در موقع

غروب چشمهایمان بارانی میشد …. اما اینک خورشید و مهتابمان

یکی نیست … روزها همدم من خورشید است و همزبان تو مهتاب

درد و دلهایم را به خورشید می سپارم تا زمانی که به آسمان تو آمد

به تو بگوید دردم را…! شبها به انتظار ماه می نشینم تا چهره تو را

در آن ببینم و درد و دلهایت را از ماه بشنوم… ستاره ها را دسته

دسته برایت چیده ام و در سبد دلم گذاشته ام تا زمانی که همدیگر را

ببینیم من آنها را به تو هدیه دهم

ماه شب تو درخشان تر از خورشید آسمان من است… خورشید در

زمان غروبش از چشمهای گریانم عکس گرفت تا زمانی که به آسمان

تو می آید آن عکسها را به تو نشان دهد … می خواهد بگوید با اینکه

تو در آن سوی دنیا هستی اما معشوقت همچنان عاشق قلب تو

هست و خواهد ماند و همچنان چشمانش از دوری تو بارانی است.

…مرز بین من و تو عشق است ، مرز بین من و تو انتظار است ، نه

غم و غصه و گریه! قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون همین

خورشیدی که روزها در آسمان من است روزهای تو نیز در

آسمانت می درخشد .

قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون آنها عاشقند ، همین و بس!

پس ما به انتظار می نشینیم به روزی که خورشید و ماهمان یکی

شود و با هم و در کنار هم غروب و طلوع زیبای خورشید را ببینیم .

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد